کد مطلب:106510 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:154

خطبه 125-در رابطه با خوارج











[صفحه 230]

از سخنان آن حضرت علیه السلام است. این گفتار را درباره حكمیت ایراد فرموده است: ما اشخاص را حكم قرار نداده ایم، بلكه قرآن را حكم گردانیده ایم، این قرآن نوشته ای است در میان دو قطعه جلد كه به زبان سخن نمی گوید، و ناگزیر ترجمانی برای آن لازم است. و باید مردانی شایسته از آن سخن گویند و ترجمان آن باشند، هنگامی كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرژن را میان خود داور قرار دهیم، ما از آن گروه نبودیم كه از كتاب خداوند متعال روگردان باشیم، در حالی كه خداوند سبحان فرموده است. فان تنازعتم فی شی ء فردوه الی الله و الرسول ارجاع به این امر به خدا این است كه مطابق كتابش حكم كنیم، و باز گردانیدن آن به پیامبرش این است كه به سنت او چنگ زنیم، اینك اگر به راستی از كتاب خدا داوری خواسته شود، ما از همه مردم به این امر سزاوارتریم، و اگر به سنت پیامبر حكم شود، ما از هر كس به آن شایسته تریم. اما درباره این گفتار شما كه چرا برای داوری میان ما و آنان، مدت قراردادی، این كار را برای آن انجام دادم كه نادان آگاهی پیدا كند، و دانا بر اعتقاد خود ثبات و پایداری ورزد، شاید خداوند با این سازش و متاركه كار این امت را اصلاح فرماید، و

مجال تنفس و آزادی مردم گرفته نشود تا در نتیجه شتابزدگی در تشخیص حق، گمراهی نخست را دنبال كنند. امام (ع) این خطبه را پس از شنیدن رای حكمین و فریب خوردن ابوموسی به وسیله عمرو بن عاص ایراد فرموده است. این خطبه از آغاز تا جمله... اولاهم به پاسخ آن حضرت به خوارج درباره شبهه حكمیت است و این كه چرا پس از رضایت دادن به آن فرمان جنگ داده است. شبهه خوارج این بود كه می گفتند: توبه داوری آن دو تن در این امر رضایت دادی و پیمان بستی، و هر كس به كاری رضایت داد و پیمان بست، نمی تواند نقض عهد كند و پیمان را بشكند، از این رو امام (ع) با بیان انا لم نحكم الرجال، و انما حكمنا القرآن صغرای این شبهه را رد می كند، یعنی ما مردان را از نظر این كه رجال امتند به داوری برنگزیدیم بلكه قرآن را داور قرار دادیم، لیكن قرآن ناگزیرتر جمانی لازم دارد كه مقاصدش را بیان كند، و این قوم از ما خواستند كه داوری قرآن را بپذیریم، و ما گروهی نبودیم كه از حكم قرآن ناخشنود باشیم و روی از آن بگردانیم، زیرا خداوند در آن دستور داده است كه در امور مورد اختلاف، از طریق كتاب و سنت، به او و پیامبرش (ص) رجوع كنیم، چنان كه فرموده است: فان تنازعتم... پس اگر آرزوی

علم و راستی با كتاب خدا داوری شود، ما از همه مردم بدان سزاوارتر و به فرمانبرداری از حكم آن شایسته تریم، و استحقاق ما به این كه قرآن حقانیت ما را تصدیق كند از همه بیشتر است، زیرا خداوند متعال فرموده است: و ان طائفتان من المومنین... تا حتی تفی ء الی امر الله و روشن است كه پس از عقد امامت و بیعت مسلمانان به خلافت با آن بزرگوار، معاویه و یارانش از یاغیانی كه در این آیه بدانها اشاره شده و از یاغیانی هستند كه بر آن حضرت شوریده اند، و بر طبق همین نص صریح كتاب خدا و همچنین آیاتی كه دلالت بر وجوب وفای به عهد و پیمان و عقد و میثاق دارد، جنگ با آنها واجب است، و او برتر از این است كه جنگ آنها با او واجب شمرده شود، بنابراین آن داوری كه به سود آنها رای دهد خطاكار و مخالف كتاب خدا بوده، و مخالفت با حكم او واجب است. حال اگر با توجه به سنت پیامبر خدا (ص) درباره این اختلاف حكم شود، به دلائل خویشاوندی ما با پیامبر (ص) و عمل به سنت او از جهت این كه با كتاب خدا موافقت دارد، و قول صریح او درباره وجوب پیروی از امام عادل، ما از همه مردم به او نزیكتر و به این امر شایسته تریم، پس اگر داوری به سود دیگری بر ضد ما حكم دهد نیز با سنت پیام

بر (ص) مخالفت كرده است، خلاصه پاسخ این است كه ما به داوری این دو مرد خشنودی نداده ایم، بلكه راضی شده ایم كه این دو نفر مطابق كتاب خدا حكم كنند و سخنگوی آن باشند، و آنچه دشمن، ما را بدان فرا خوانده و از ما خواسته است همین، حكومت قرآن است، و چون این دو با كتاب خدا مخالفت كرده اند، پذیرش گفتار اینها بر ما واجب نیست. فرموده است: و اما قولكم... تا: لاول الغی. این گفتار نیز در حقیقت، پاسخ این پرسش است كه هنگامی كه دو گروه بر داوری قرآن اتفاق كردند، پیمان صلحی نوشته شد، و برای داوران یك سال مهلت مقرر گردید تا در طول آن حكم خود را صادر كنند، پیمان نامه صلح به شرح زیر است: این است آنچه علی بن ابی طالب و معاویه بن ابی سفیان بر آن توافق كردند، علی از طرف مردم عراق و شیعیان و پیروان خود، و معاویه بن ابی سفیان نیز از جانب مردم شام و اتباع خود رضایت دادند كه حكم خداوند متعال را گردن نهیم و به كتاب خدا داوری بریم، و بر چیزی جز آن اتفاق نكنیم، همانا كتاب خدا از آغاز تا پایان میان ما حاكم است، هر چه را قرآن زنده می خواهد زنده بداریم، و آنچه را میرانده و از میان برده، بمیرانیم و از میان برداریم، اگر داوران حكم مورد اختلاف را

در قرآن بیابند از آن پیروی كنند، و اگر نیافتند به سنت عادلانه پیامبر (ص) كه جلوگیر تفرقه و جدایی است تمسك جویند، عبدالله بن قیس (ابوموسی) و عمرو بن عاص به داوری برگزیده شده اند و این دو نفر از علی و معاویه و هر دو سپاه تعهد گرفتند كه بر جانب و دارایی خویش ایمن باشند، و امت از آنها پشتیبانی كند، همچنین كسی كه حكم درباره او صادر می شود و همه مومنان و مسلمانان هر دو گروه، در پیشگاه خداوند متعهدند كه آنچه از حكم داوران موافق كتاب خداوند و سنت پیامبر (ص) باشد بدان عمل كنند، و هر دو طرف موافقت كردند تا هنگامی كه حكم داوران صادر شود، میان آنها امنیت و ترك مخاصمه و آتش بس برقرار باشد، و نیز این دو نفر داور در پیشگاه خداوند متعهدند كه میان امت به حق داوری كنند، و پیرو خواهشهای نفسانی خویش نباشند، مدت این توافق و آتش بس یك سال تمام است، و داورها می توانند حكم خود را زودتر و پیش از به سر آمدن این مدت صادر كنند، و اگر یكی از این دو تن پیش از صدور حكم بمیرد باید زمامدار مربوط مردی را كه در اجرای حق و برقراری عدالت كوتاهی نداشته باشد به جای او تعیین كند، و اگر یكی از دو زمامدار در طول این مدت بمیرد، بر عهده اصحاب اوست كسی

را كه از كار و عمل او خشنودی داد و راه و روش او را می پسندند، به جای او برگزینند. بارخدایا! از تو می خواهیم كه ما را علیه كسی كه مفاد این موافقتنامه را نادیده انگارد، و در آن انحراف و تجاوزی روا دارد یاری فرمایی. این موافقتنامه را ده نفر از اصحاب علی (ع) و ده نفر از یاران معاویه گواهی كرده اند. این بود معنای اجل یا مدتی كه برای حكمیت تعیین شده بود، و در حقیقت پرسش خوارج این است: كه پس از آن كه به حكمیت رضایت دادی چرا مدت تعیین كردی، و حكمت و دلیل آن چه بوده است؟ امام (ع) پاسخ داده است كه من برای این منظور این كار را كردم كه ناآگاه آگاهی پیدا كند، و حق بر او آشكار شود، و دانا در كار خود تامل و بررسی كند و خود را از شبهه و تردید برهاند، و نیز به این امید بوده كه با این موافقت اصلاحی در كار این امت پدید آید. فرموده است: و لا توخذ باكظامها فتعجل... تا آخر، زیرا این مردم هنگامی كه قرآنها را بر سر نیزه ها دیدند، اولین شبهه به آنان دست داد، و این سر آغاز گمراهی آنها بود، زیرا در این كار تامل و اندیشه نكردند، از این رو به كسی تشبیه شده اند كه گلوی او را بگیرند و نتواند به آسودگی تنفس كند و برای توصیف این حالت واژه كظ

م (مجرای تنفس) استعاره شده است.

[صفحه 230]

كرثه الامر: آن كار او را دچار دشواری و اندوه ساخت. موزع: فریب خورده زوافر الرجل: یاران و افراد قبیله نكب: به تشدید كاف جمع ناكب به معنای منحرف است مانند با ذل و بذل حشاش: جمع حاش، آتش افروز و نیز حشاش به كسر حاء و تخفیف شین جمع دیگر آن است مانند نائم و نوام و نیام، و گفته شده به معنای چیزی است كه آتش به آن افروخته می شود. برح، به سكون راء: سختی و آزار، گفته می شود: لقیت منه برحا بارحا یعنی آزار زیادی از او دیدم، ترحا نیز روایت شده است و به معنای اندوه می باشد. همانا برترین مردم نزد خداوند كسی است كه عمل به حق را از باطل بیشتر دوست بدارد هر چند موجب زیان و اندوه او گردد، و عمل به باطل برای او مایه زیادتی و بهره مندی باشد. چرا حیران و سرگردانید، این شك و شبهه از كجا به شما رسیده است، آماده شوید برای حركت به سوی گروهی حیرتزده كه از دیدن حق درمانده، و به جور و ستم گستاخی یافته و از آن باز نمی گردند. از كتاب خدا دور، و از راه حق منحرفند، دریغا كه شما وسیله ای نیستید كه بتوان بدان اطمینان كرد، و نه یاران نیرومندی كه بتوان از آنها یاری جست، شما آتش افروزان بدی برای جنگ هستید، اف بر شما باد كه سخ

تی و آزار بسیار از شما دیده ام، یك روز شما را ندا می دهم، و روز دیگر اسرار را به شما می گویم، نه در آن هنگام كه شما را آواز می دهم آزادگان راست كرداری هستید، و نه در وقتی كه با شما راز می گویم، برادران مورد اعتماد. فرموده است: ان افضل الناس... تا وزاده. منظور امام (ع) در این بیان این است كه مردم را به سوی حق به كشاند، و آنان را به حركت در این راه تشویق كند، هر چند اتخاذ این رویه برای آنان مستلزم نتایج و آثاری باشد كه ذكر فرموده است. همچنین آنان را از باطل پرهیز دهد اگر چه دوری جستن از آن مایه زیان و غم و اندوه آنان باشد، از این رو گوشزد فرموده است كه پیروی از این شیوه درنزد خداوند افضل و برتر است. من الباطل جار و مجرور است و متعلق به احب الیه می باشد. فرموده است: و ان نقصه و كرثه یعنی: هر چند اختیار حق برای او مایه نقصان و رنج و اندوه باشد، این عبارت به صورت جمله معترضه آمده است، صدق این گفتار روشن است، زیرا كسی كه حق را برگزیده و به باطل پشت پا زده از همه پرهیزگارتر است و كسی كه پرهیزگارتر است در نزد خداوند افضل است، چنان كه فرموده است: ان اكرمكم عند الله اتقاكم. فرموده است: فاین یناه بكم؟ منظور این است كه

سرگشتگی و بیراهه روی شما به چه منظوری است، و اشاره است كه این تحیر و سرگردانی از دیگران به آنها رسیده است، و من این اتیتم یعنی: این شبهه از كجا برای شما حاصل شده است. این پرسش را می توان تجاهل العارف گفت. زیرا امام (ع) آگاه است كه این شبهه از كجا بر آنها وارد شده است. سپس به دنبال این توبیخ و نكوهش، آنان را فرمان می دهد كه به سوی شام حركت كنند، و بیان می فرماید كه شامیان در عدم شناخت حق و ناآگاهی از آن و وادار شدن به انحراف از راه راست مانندی بر ایشان نیست، و كژ طبعی آنها در فهم كتاب خدا و نقصان درك و عدول آنها از راه قرآن همه اسبابی است كه آنان را به باطل گرایش داده و تشویق كرده است. فرموده است: ما انتم بوثیقه مقصود بعروه وثیقه می باشد كه به معنای دستگیره یا وسیله استوار و مطمئن است، و این جمله تا آخر خطبه مشعر بر سرزنش آنان و اظهار دلتنگی است، از این كه در اجرای اوامر آن بزرگوار كوتاهی می كنند. فرموده است: یوما انادیكم یعنی: یك روز شما را به یاری می خوانم و به كمك می طلبم، و یوما انا جیكم یعنی: روزی دیگر شما را مورد خشم و سرزنش خود قرار می دهم و از كوتاهی شما بازخواست می كنم. فرموده است: فلا احرار صدق عند

النداء، زیرا مردان آزاده دعوت را اجابت و به وعده خود وفا می كنند و شما چنین نیستید، و لا اخوان ثقه عندالنجاء برای این كه دوست و برادر قابل اعتماد، اگر دچار لغزش شود در آن هنگام كه از طرف برادر خود مورد عتاب و سرزنش قرار گیرد، سخن او را می پذیرد و از راه خود باز می گردد، و موقعی كه به او نیاز پیدا كند و از او پوزش بخواهد، صفای برادری برگشت می كند، زیرا پیوند برادری محكم است، اما شما ابدا چنین نیستید. و توفیق از خداوند است.


صفحه 230، 230.